کد مطلب:53787 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:301

سعد بن عباده با گناهی بزرگ











سعد بن عباده از دیر زمان آرزو داشت كه حكومت مدینه را به دست گیرد تا قبیله ی خزرج را برتری دهد و قبیله ی اوس را فرمانبردار خود كند. این فكر ناشی از نظام و تربیت عشایری بود كه بدان خو گرفته بودند، باید دانست كه در مدینه سه قدرت وجود داشت[1] كه با یكدیگر رقابت داشتند، قدرت یهود كه نظامی ویژه به خود داشت، حكومت اوس و نظام خزرج كه این دو قبیله با هم دشمن بودند و سالها با یكدیگر نبرد می كردند.

همین كه هجرت نبی اكرم به مدینه انجام شد، نخستین اندیشه ی پیامبر این بود كه نظم نویی را جایگزین نظم موجود مدینه نماید. از این رو تدبیر و اساس نظم اجتماعی را در سایه ی تعالیم اسلام گذاشت و مسجد را مركز این نظم قرار داد و نخستین كار وی بنای مسجد بود. اما خصوصیات قومی و تربیتی چیزی نبود كه به یك باره فراموش شود، بدین جهت سعد همواره به خود می اندیشید كه چگونه زمام حكومت را به دست بگیرد.

او می دانست تا پیامبر زنده است، دست زدن به این كار با موازین عقلی مطابقت ندارد و پس باید تدبیر كرد كه چگونه جوانان را امیدوار ساخت، و پیران را احترام كرد و آنان را به دور خود جمع نمود. بدین فكر، هر چند وقت در گروه آنها وارد می شد و به شنیدن سخنان آنان گوش فرامی داد و گره از كارهای آنها باز می كرد.

در سفرهای جنگی به وضع افراد قبیله خود رسیدگی می كرد و در مسافرتهای

[صفحه 110]

تجارتی و در خرید و فروش كالاها، به یاری آنها می شتافت و ستمدیدگان را حمایت می كرد و ستمكاران را از ستم باز می داشت، و بدین ترتیب مردم زیادی را با خود همراه كرد.

پس از رحلت پیامبر نخستین جمعیتی كه موضع خود را روشن كردند- افراد قبیله خزرج و گروه زیادی از مردم مدینه بودند كه به سوی سعد بن عباده شتافتند و در سقیفه ی بنی ساعده اجتماع كردند و سعد را كه بسیار بیمار بود به سقیفه آوردند.

نباید باور داشت كه سعد دنبال حكومت نبود بلكه او در آرزوی رسیدن به حكومت بود و حتی می توان قبول كرد كه در مدت بیماری پیامبر، سعد پنهانی با افراد مورد اطمینان خود در مذاكره و مشورت بود كه بمحض رحلت نبی اكرم، مردم به سوی او و سرانجام به سقیفه روی آوردند.

اما قریش: مهاجرین از پیش اندیشه كرده بودند كه برای حفظ موقعیت خود و استقرار نظامات اسلام باید جمعیتی از انصار را در گروه خود داشته باشند.

چنانكه ملاحظه شد اسید بن حضیر، و بنی عبدالاشهل، و بشربن سعد انصاری در زمان حساس و موقعیت سرنوشت ساز به ابوبكر روی آوردند و دور او گرد آمدند.

همبستگی مهاجرین كه زمینه ی سیاسی آن از پیش فراهم شده بود و شاید وجود عایشه و حفصه همسران نبی اكرم در به وجود آوردن آن بی تاثیر نبوده سبب شد كه جناح مشخصی در مقابل بنی هاشم بویژه علی «ع» به وجود آید.

اختلاف دیرینه قبیله اوس و قبیله خزرج كه حضور پیامبر اسلام «ص» در مدینه، درگیری آن دو قبیله را به ظاهر از بین برد، باعث شد كه بیعت به نفع ابوبكر انجام شود و مهاجرین و انصار علی «ع» را با اقلیتی ناچیز كنار بگذارند.

پیامبر می دانست كه در مساله جانشینی، اختلافاتی بروز خواهد كرد و برای این كه مدینه از وجود مخالفین خالی باشد و راه برای خلافت علی «ع» همواره گردد و كشمكش و اختلافی در بیعت با علی «ع» پیش نیاید و یا ایراد نشود كه علی برای خلافت جوان است، پیكار با مردم ابنی را مقرر داشت و اسامه بن زید 17 یا 20 ساله را به فرماندهی لشكر انتخاب كرد تا سران مهاجرین و انصار در لشكر وی شركت كنند و هنگام رحلت او آنها كه آهنگ مخالفت و طمع ریاست دارند در مدینه نباشند[2] .

[صفحه 111]

در تحلیل نوشته ی شیخ مفید (ره) به این نتیجه می رسیم كه در حیات پیامبر، روی خلافت امیرالمومنین علی «ع» توافق نشده بود و پیامبر نتوانست قریش را از حركت بازدارنده ی خلافت علی متوقف كند، از این رو پیامبر در بستر بیماری كه با مرگ گامی فاصله نداشت همواره نگران علی بود و از هر اقدامی كه جانشینی علی را تثبیت كند كوتاهی نفرمود.[3] .

قوای اسامه به ماموریت جنگی نرفت و مخالفین خلافت علی، مدینه را ترك نكردند در نتیجه علی از آنچه پیامبر بدان توجه داشت كنار زده شد.

اما انصار، بویژه سعدبن عباده نگذاشت كه بنی هاشم از تجهیز و تكفین بدن مطهر پیامبر فراغت یابند و سپس به مساله جانشینی بپردازند.

سعد با عجله هرچه تمامتر مردم را در سقیفه بنی ساعده جمع كرد كه نتیجه آن به زیان علی «ع» بود و برای سعد بن عباده گناهی بزرگ و نابخشودنی باقی گذاشت.

این حوادث آن چنان بسرعت انجام گرفت كه كوششهای فاطمه «س» و ملاقاتهای وی با افرادی كه در جنگ بدر شركت داشتند نتوانست جریان حوادث را دگرگون كند. این سخن فاطمه «س» است كه در جمع بندی كلی با آنچه بر علی «ع» گذشت بی ارتباط نیست:

«همی پنداشتم كه انصار به حمایت من برخیزند ولی پندار من با كردار آنان مقرون نیفتاد. همی گفتم كه مهاجرین حق خویشی و خویشاوندی مرا ادا خواهند كرد اما این حق نیز مانند حقوق دیگر به زیر پا افتاد و بالاخره همه از من دیده فروبستند و به سوی ثروت و قدرت رفتند و بدان خیره شدند[4] .

آری مهاجرین و انصار در شورای سقیفه برای جانشینی پیامبر نامی از علی «ع» نبردند و حق او را ضایع كردند و مهاجرین به نام این كه خود از خویشان رسول خدا هستند بدان مقام چنگ انداختند و به اسم آرای دو قبیله ارس و خزرج، و مردم مدینه خلافت را به دست گرفتند.

[صفحه 112]

احتجوا بالشجره و اضاعوا الثمره[5] .

نكته:

برخی نوشتند، اصحاب رسول خدا در برابر حق علی سكوت كردند و یا آن را نادیده گرفتند و بدین ترتیب با رسول اكرم «ص» مخالفت ورزیده اند مرحوم كاشف الغطاء در كتاب اصل الشیعه و اصولها ص 117 می گوید:

«نه چنین نیست، باید به خدا پناه برد، كه درباره ی اصحاب رسول خدا چنین گمان رود كه آنها با رسول اكرم «ص» مخالفت ورزیده اند، نه این طور نیست، آن روز آنها بهترینان روی زمین بوده اند. لیكن ممكن است تمام سخن حضرت رسول «ص» را نشنیده باشند، و آنهایی كه آن را شنیده اند شاید متوجه منظور آن نشده اند. اصحاب نبی اكرم بالاتر از آنند كه مرغ شك و اتهام بتوانند به اوج مقام ایشان برسند- نقل از 20697 ضمیمه روزنامه اطلاعات ص 2. به هر صورت نظریه ی مرحوم كاشف الغطاء قابل امعان نظر بیشتری است.

[صفحه 113]


صفحه 110، 111، 112، 113.








    1. این قدرت و نظامها مربوط به قبل از هجرت پیامبر «ص» بود.
    2. ارشاد شیخ مفید 166- اجتهاد در مقابل نص ص 65.
    3. نوشتند كه پیامبر می ترسید كه اگر علی را به جانشینی خود منصوب كند مورد طعن قرار گیرد یا موضوع بر بعضی از صحابه گران آید تا آیه 67 از سوره مائده بر او نازل شد «شان نزول آیات دكتر محقق ص 301» و باید اضافه شود كه پیمان مثلث ابوبكر، عمر، ابوعبیده جراح- مدتها پیش از رحلت پیامبر «ص» بسته شده بود و تعارف صدیق كه از این دو نفر (عمر- ابوعبیده) یكی را انتخاب كنید متكی به پیمان مثلث بود.
    4. دختران پیغمبر ص 21.
    5. نهج البلاغه- خطبه 66.